براي كسي كه از موهبت شاعري بهرمند باشد سرودن شعر به زبان مادري كاردشواري نيست اما اينكه يك شاعر انقلابي در كشاكش يك تحولات اجتماعي و فرهنگي سترگ ، زباني را به عنوان زبان اصلي شعر خودبرگزيند و بي هيچ سيا مشقي، به آن زبان آثاريمحكم و بديع خلق كند كه پيش از او شاعر ديگري به آن توجه نكرده است، امري شگفتو ناشي از نبوغي سرشار است احمد زاده تمام سالهاي كوتاه واما پر بار زندگي خود را در جريان وقوع و تثبيت بزرگترين انقلاب جهان آن روزگار سپري كرد. او هنوز در سنين نوجواني بود كه درشعاع آن انقلاب وارد فعاليتهاي فرهنگي و سياسي گرديد. زمانيكه ارتش سرخ وارد باكوشد، دولت محمد امين رسولزاده سقوط كرد و حكومت شوراها بر آذربايجان تسلط يافت،احمد زاده فقط 22 سال داشت. او ضمن قبول مسئوليتهاي حزبي و اداري و مشاركت درفعاليتهاي سياسي و اجتماعي عام، در مقام يك روشنفكر پيشاهنگ و شاعر خلق، احياءهويت قومي و تحول فرهنگي تالش را هدف و آرمان اصلي خود قرار داد چنانكه به هميندليل مورد سوء ظن قرارگرفت كارش به زندان و تبعيد كشيده شد. انديشهها ، احساسات و همه ي شور و عشقي كه در اين زمينه وجودش را سرشار كرده بود، در آثارباقي مانده از او متبلور است .
نگاه جامعه شناسانه به مسائل فرهنگي تالش، سخن گفتن از مردم به زبان بي تكلفمردم، برقراري ارتباط با علايق و باورهاي توده مردم، پرهيز از پرداختن به موضوعهايانتزاعي و رمانتيك، توجه ويژه به كودكان به منظور پرورش ذهن و تشويق آنان بهتحصيل و دانش اندوزي، نقد و ضعيت اجتماعي گذشته و خصوصا مهرورزي نسبت بهتالش از ويژگيهاي بارز آثار ذوالفقار احمد زاده به شمار ميايد.
تولشي محول هي خوصه وطن
اشته عمري كو وه سورون شدن
اوژنه زنده ني وه كسون تني
اشته دولتي، اشته هئسه ني
اي تونو بانده، اي تونو ديو
وهيشت كه ووتدن، او اَنه ايو.
احمد زاده به استقبال سوسياليسم ميرود اما بي آنكه نگاهي به بعد ايدئولوژيك آننظام داشته باشد، آثار عملي آن در تحولات اجتماعي و اقتصادي، بهبود وضعيت كارگرانو دهقانان فقير و برچيدن سلطه خانها و بيگهاو ديگر كانونهاي استثمار را ستايش ميكند .
چن سورونه امه روحت گارده مون
اشته برزون، اشته امه هارده مون
چيمي بنا، خانون - بگون هارده بين
ده چمه خوني لوزي سئرف كارده بين
احمد زاده فعاليتهاي ادبي خود را در حدود 20 سالگي اغاز ميكند و تا سال 1938 كهبه اتهام دشمن خلق دستگير و به سيبري تبعيد ميشود، فقط 18 سال فرصت نوشتن وسرودن را تجربه ميكند. آن مدت نسبتا كوتاه مصادف بود با توفاني از رويدادها و شور والتهاب انقلابي كه سراسر امپراتوري روسيه را فراگرفته بود و او كه به عنوان يك جوانروشنفكر و پيشاهنگ در صف نخست فعاليتها و مبارزات انقلابي قرار داشت، برايمطالعه و انديشيدن و آفرينشهاي هنري فرصت چنداني پيدا نميكرد. او علاوه بر انجاموظيفه در مشاغل اداري، بايد همراه با همرزماني چون مظفر نصير لي نشريه «س اَتولش» را نيز منتشر ميكرد. از اين رو ديوان اشعاري كه از او به يادگار مانده است حجمچنداني ندارد. جالب اينكه نزديك به نيمي از محتواي آن ديوان كم حجم به اشعاركودكان اختصاص دارد. در اينجاست كه ذوالفقار احمد زاده در جايگاه يك معلم مبتكر،دور انديش و آشنا به شيوههاي جديد آموزشي قرار ميگيرد.
او ميكوشد نكات و مفاهيم علمي، اخلاقي و تربيتي را به زباني ساده و در قالبسوژههاي جالب به طرزي دلنشين براي كودكان و نوجوانان تالشي زبان به صورت منظومبيان كند و نونهالان قوم خود را كه عموما محروم از درس و مدرسه بودند 7 به تحصيل وكسب دانش و و شناخت اوضاع جديد كشورشان تشويق و ترغيب كند.
به روايت سالمندان آستارا و لنكران، آن اشعار آنچنان ساده و دلنشين بودند كه بهسرعت برسر زبانها ميافتاد و شاعر ميتوانست تاثير هنرخود را در جامعه مشاهده كند .
وه چه خوسه چمه بوغون
س - س دودن سئفه توغون
آمبو ، دامبول، همه رسَ
هوشتولوئن شيره ش به سَ
دوون همه چيجه سيپي اي
چه اودَمون دلي اَپي اي
پس از كودكان و نوجوانان، عمده مخاطبان شاعر اقشار پايين جامعه، كارگران و شبانانو روستائيان فقير بود. بي ترديد براي آن مردم نيز بسيار جالب بود كه براي نخستين بارشاعر ي از بين خودشان ظهور كرده بود كه به جاي افاضات اديبانه و سير در انفاسافلاك از كارو زندگي و از خواستهها و آرزوهاي آنان به زبان خودشان سخن ميگفت وآن اشعار با صداي بلند در كوچه و بازار خوانده ميشد و در نشريات به چاپ ميرسيد و اين موضوع براي احمد زاده توفيق بزرگي بود. توفيقي از آن دست كه شاعر معاصر گيلاني اومحمد علي افراشته توانسته بود در حوزه ادبيات گيلك به آن دست يابد .
در تاريخ ادبيات تالش اين يك اتفاق مهم است كه براي نخستين بار جواني روستايي اصحاب پر دبدبه انجمنهاي ادبي شهرو ديارش را دور زده، به ژرفاي زندگي توده مردمراه يافته و به جاي طرح جدولهاي متقاطعي از شمع و گل و پروانه و موضوعات انتزاعيدر هيئت الفاظ منظوم، با خامه خيال و جوهر انديشه زندگي و روزگار مردم را نقشميبست و از رنجها و شاديهاي آنان سخن ميگفت .
اگر امروزه كسي در مورد ظرفيتها و توانمنديهاي زبان تالش داد سخن بدهد، حر فتازهاي نزده است. زيرا پژوهشگران سالها پيش، اين زبان را مورد توجه قرار داده و درزمينه شناخت و شناساندن آن مقالات و كتابهايي منتشر كردهاند اما ذوالفقار احمد زادهزماني به ظرفيتها و توانمنديهاي اين زبان پي برد و آن را به عنوان زبان اصلي شعر خود برگزيد و آثاري از شعراي مشهور روسيه و آذربايجان، مانند پوشكين، نگراسف، كريلوف و صابر را به آن زبان ترجمه كرد كه كسي زبان تالشي را نميشناخت و يا اگرميشناخت آن را مناسب استفاده در آفرينشهاي ادبي نميدانست. لذا از اين نگاه افتخاركشف جزيره با شكوه زيان تالشي در اقيانوس زبانهاي ايراني هم از آن احمد زاده است و اودر اين مورد برهمگان فضل تقدم دارد .
دريغا كه آن معلم انقلابي، آن شاعر مبتكر و بدعت گذار قوم تالش خيلي زود بر اثرسوء ظن حاكمان وقت راهي قتلگاه گرديد و پرپر شد .
شعري بش به ذوالفقار
خلقي كش به ذوالفقار
چمه چش به ذولفقار
چشمه كو به هونيمون
امه تولشونيمون - وليشاه علي اف
ذوالفقار احمد زاده در راه آرمانهاي انساني و خلقي اش فدا شد. اما راهش ادامه يافت. پس از او در بين قوم تالش شعراي بسياري ظهور كردند و امروز بسيار از آنان جزو مفاخرادبي استان لنكران در آذربايجان و استان گيلان در كشور ايران به شمار ميآيند. اما اكنون با گذشت نزديك به يك قرن از زمان زندگي احمد زاده و با وجود تحولاتشگرفي كه در دوكشور مذكور رخ داده است ، آنچه كه موجب نگراني گرديده ، اين است كه به نظر ميرسد امروزه بسياري از اخلاف احمد زاده دچار تكرار مكررات شده واز زمان خود عقب ماندهاند . دفاتر اشعار آنان بيشتر نظم است تا شعر. اغلب شعرايتالشي زبان آذربايجان با همه توان ادبي و استعداد ذاتي اي كه دارند در آثار شان بهصنايع معنوي توجه چنداني نشده است .اگر از سروده هايشان وزن عروضي برداشته شود آن آثارتاسطح قطعات ادبي معمولي سقوط خواهند كرد . زبانشان كهنه است تركيبات و تشبيهاتشانرنگ و بوي دوران قاجار را دارد. در حاليكه آنها فرزندان شاعر خلاق، نو آور و سنت شكنيمانند ذوالفقار احمد زاده هستند. بدون شك اگر اراده كنند ميتوانند نيمايوشيج ها و شاملوهايخلق خود باشند. به نظر نگارنده نزديكترين راه براي ايجاد يك تحول در حوزه شعر تالششمالي آشنايي با ادبيات معاصر ايران است. شاعران تالشي زبان براي اينكه بتوا نند خودرا با زبان و نيازهاي زمان خود تطبيق دهند، بايد از تجربيات رنساس ادبي ايران كه با نيمايوشيج آغاز شده و هنوز در حال پيشروي براي رسيدن به تجربههاي جديدتر است ، كمالبهره را ببرند تا دست كم از برادران شاعر خود در تالش جنوبي عقب نمانند . از جمله مسائلي كه به ادامه وضعيت كنوني در عرصه شعر تالش شمالي كمك كرده است نبود هرگونه نقد و برسي شعر دربين آنها است . از اين رو اغلب شاعران آن ديار متوجه ضعف و قوت سروده هاي خود نيستند . انتظار مي رود اديبان و سخن شناسان تالش موضوع نقد شعر را جدي بگيرند و در نخستين اقدام مقالاتي در مورد تفاوت شعر و نظم بنويسند ، صورخيال را به شاعران جوان بياموزند و آنان را با صور و اسباب تحول در شعر امروز ايران و جهان و حتي شاعران نوگراي روسيه خودشان آشنا كنند. زيرا درجا زدن و واپسگرايي برازنده هنرمندان تالش امروز نيست . ديگر گام برداشتن به جلو كافي نيست . بايد خيزش بلندو جهش هاي پياپي داشته باشيم . به قول هلال محمد اف : امروژ امه كولمه لوزم ني . موي و نيهنگمون پيه دّ .
نظرات شما عزیزان:
|